کافه


 يك كافه ته دنيا

ويسكى،مزه،ته سيگار

منو تو رو به روى هم

ته يه حلقه ى تكرار

هر دو رو به روى هم

بى استرس و سرديم

بى هراس از عمرى كه

پاى هم حدر كرديم

روزاى قشنگى بود

با همديگه سر كرديم

افسوس كه راهى نيست

به گذشته برگرديم

دنج خلوت كافه

ما جلوى روى هم

بى تفاوت و سرديم

وقت رفتنه كم كم

دوباره ما و اون كافه

ويسكى،پاكت سيگار

من و تو رو به روى هم

سر يك حلقه ى تكرار

       شاعر: مهدی حاجیانی

LANATIYE MANI

لعنتی شب بیداری مرا مادرم...

با گلایه به چای و قهوه ربط میدهد،

کاش نبودنش اینقدر کافئین نداشت...